سلام رفقای جان

آقا من شرمنده تک تکتم که نگرانتون کردم بذارید دستتونا ببوسم منو ببخشید واقعا روم سیاه

باورتون میشه شرایط جوری شده بود من اصلا یادم رفته بود وبلاگ دارم چند روز قبل نمیدونم چی شد یاد اینجا افتادم اصلا آدرس وبلاگ و نام کاربری و همه چی یادم رفته بود

چیا به من گذشت مهم نیست ولی واقعا از معجزات خداست که من زندم دخترم زندس و حالمون خوبه

فقط از یادگار اون روزای سخت دوتا قرص لوزار25و هیدروکلروتیازید50با من موند +استرسی که اصلا دست خودم نیست شبا میاد سراغم که نکنه جوون مرگ شم بهار بره زیر دست نامادری

ای بابا ولش کن نمیخوام ازون روزا حرف بزنم

راستی طاعاتتون قبول این شبا سیمتون وصل شد از من کمترینم یاد کنید

هیچی دیگه دختر خانم بیدار شد میفرمایند دوشیگوشی میخواد من برم

التماس دعا


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها